واژه و اصطلاح |
تعريف و توضيح |
تأجيل |
به تأخير انداختن |
تأديه |
ادا كردن |
تارك الصلوة |
كسی كه از روی معصيت نماز نمیخواند. |
تالف |
تلف كننده |
تألمات |
دردها، رنجها |
تامّ الاجزاء |
آنچه تمامی اجزای آن فراهم باشد. |
تامّ الخلقه |
آنچه خلقت او، كامل و طبيعی است. |
تبانی |
پيمان بستن پنهانی |
تبذير |
تلف، تباهی، بيهوده خرج كردن |
تبرّع |
انجام دادن كاری با قصد قربت و بدون چشم داشت يا اجبار. |
تبرّعات |
جمع تبرّع. رجوع کنيد به: تبرع |
تبسّم |
خنده بدون صدا، لبخند |
تبعض صفقه |
باطل بودن معامله در بخشی از ثمن يا مثمن |
تبعيت |
پاك شدن چيز نجسی به تبع پاك شدن چيز نجس ديگر؛ مانند پاك شدن ظرف سركه به تبعيت از پاك شدن شرابی كه به سركه تبديل شده است. |
تَجافی |
نيم خيز نشستنِ مأموم در حال تشهد إمام |
تجاهر |
آشكار كردن، علنی نمودن |
تجديد إحرام |
از سرگيری احرام |
تجديد فراش |
دوباره ازدواج كردن |
تجرّی |
اقدام به انجام يا ترك كاری با نيت معصيت |
تجسّس |
تفحص و جستجو كردن، جاسوسی كردن |
تجملات |
زيور بستن |
تجهيز |
تدارك مقدمات چيزی |
تجويز |
جايز شمردن، اجازه دادن |
تَحتُ الحَنَك |
زير چانه، قسمتی از عمامه كه زير گلو آويخته میشود. |
تحجير |
سنگ چين كردن، علامتگذاری اراضی موات، پيش از آباد كردن آنها |
تحقير |
خوار كردن و پست شمردن ديگری |
تحمل شهادت |
مشاهده امری برای ادای شهادت در وقت لزوم |
تحير |
سرگردان شدن |
تخته نرد |
رجوع کنيد به: نرد |
تخطّی |
سرپيچی و نافرمانی |
تخلّص از نزول و ربا |
رهايی از ربای دريافت شده با پرداخت مال به صاحب آن و يا طلب رضايت وی و يا راههای ديگر |
تخلّی |
بول و غائط كردن |
تخميس |
پرداخت كردن خمس مال |
تداوی |
درمان كردن، معالجه نمودن |
تدليس |
پنهان نمودن عيب (در ازدواج و خريد و فروش كالا) يا چيزی را برخلاف (بهتر از) واقع نشان دادن |
تذكر آمرانه |
تذكری كه بصورت دستور باشد (امر به معروف) |
تذكيه |
رجوع کنيد به: ذبح شرعی |
تذكيه شده |
حيوانی كه به طريقه شرعی ذبح شده باشد. |
تذكيهی شرعی |
كشتن حيوان دارای خون جهنده، با رعايت ضوابط شرعی |
تردستی |
حركات سريعی كه بيننده را به اشتباه بياندازد. |
تراضی |
رضايت طرفين معامله |
ترجيع |
چرخاندن صدا در گلو |
ترخيص |
جواز، اجازه در انجام يا ترك كار |
تركه |
دارايی ميت در هنگام فوت. رجوع کنيد به: ارث |
تروك احرام |
رجوع کنيد به: محرمات احرام |
تَرَوّی |
تفكّر در موارد مشكوك نماز (ركعات يا أفعال آن)، برای رفع شك |
تزاحم |
وجود دو تكليف همزمان؛ بطوريكه انجام هر كدام موجب ترك ديگری شود. |
تزوير |
فريب دادن، گول زدن |
تسامح |
ملايمت، مدارا، چشم پوشی |
تسبيحات اربعه |
ذكر سبحان الله و الحمدلله و لا إله الا الله و الله أكبر |
تسبيحات فاطمه زهرا (سلام الله عليها) |
۳۴ مرتبه الله اكبر، ۳۳ مرتبه الحمدلله و ۳۳ مرتبه سبحان الله |
تَسَتُّر |
خود را پوشاندن |
تسرّی |
سرايت كردن، منجر شدن |
تسلّم |
دريافت كردن |
تسليم |
سلام دادن |
تسميه |
نام گذاری كردن، جاری كردن نام خدا بر زبان |
تسويلات |
دامها، چيزهايی كه موجب گمراهی می شود. |
تشبّه |
خود را مانند ديگری كردن |
تشريح |
پاره پاره كردن بدن مرده ، برای كسب آگاهيهای پزشكی و... |
تشريك |
شريك كردن و شركت دادنِ ديگری |
تشييع |
پيروی، متابعت، دنبال كردن |
تصديق |
گواهی نمودن، تاييد كردن |
تصرف |
بكار گرفتن چيزی و استفاده از آن |
تضييع |
تلف كردن، تباه ساختن |
تطهير |
پاك كردنِ متنجس با يكی از مطهّرات شرعيه؛ مانند شستن دستِ نجس با آب كر |
تطوّع |
انجام دادن كار با قصد عبادت و نيكی |
تعاقب |
پی در پی آمدن |
تعدّی |
زياده روی، ستم كردن، دست درازی |
تعديل |
درست كردن، اصلاح نمودن. |
تعذّر |
دشوار شدن. رجوع کنيد به: تعسّر |
تعرّب |
به آداب و اخلاق باديه نشينان درآمدن، باديه نشينی |
تعزير |
مجازاتی كه مقدار و كيفيت آن توسط حاكم شرع معلوم میگردد. (در مقابل حدّ) |
تعسّر |
دشواری، سختی |
تعّرض |
دست درازی كردن |
تعقيب نماز |
خواندن قرآن، ادعيه و اذكار مخصوص پس از اتمام نماز. |
تعلّلّ |
بهانه جويی |
تعليق |
مشروط بودن به چيزی ديگر |
تعمّد |
از روی عمد كاری را انجام دادن |
تعويق |
به تأخير انداختن |
تفاهم |
فهم و درك يكديگر |
تفريط |
كوتاهی كردن؛ مسامحه نمودن. (در مقابل افراط) |
تَفَصّی |
رهايی، خارج شدن از چيزی |
تفويض |
واگذار كردن |
تَقاصّ |
برداشتن مال يا پول از كسی كه حق انسان را گرفته و از دادن آن امتناع میكند. |
تقسيط |
تقسيم كردن مال، قسط بندی كردن |
تقصير |
كوتاه كردن مقداری از ناخن يا موی سر در اعمال حج و عمره |
تقطير |
متراكم نمودن بخار جهت تبديل آن به مايع |
تقلّب |
حيله زدن، حقه زدن |
تقليد |
تبعيت از فتوای مجتهد و عمل نمودن به آن |
تقيه |
هماهنگ شدن با عقايد كفار يا مخالفين در گفتار يا كردار از روی ناچاری |
تكبيرة الإحرام |
ذكر «الله اكبر» به قصد شروع نماز |
تكتّف |
قرار دادن دستها بر روی هم در حال نماز |
تكدّی |
گدايی كردن |
تكفّل |
به عهده گرفتن، تضمين كردن. رجوع کنيد به: کفالت |
تكفير |
پرداخت كفاره |
تلبّس |
اشتباه شدن |
تلبيه |
لبيك گفتن هنگام مُحرم شدن در حج و عمره |
تلذّذ |
لذت بردن |
تلف |
نابودی، هلاك |
تلقيح مصنوعی |
وارد كردن نطفهی مرد به رحم زن و يا تركيب كردن نطفه زن و مرد در خارج از رحم و رشد دادن آن در آزمايشگاه |
تمتع |
بهرهی جنسی بردن از همسر |
تمسخر |
مسخره كردن، ريشخند |
تمشيت امور |
سر و سامان دادن به كارها |
تَمَكّن |
توانايی |
تمكين |
آمادگی زن برای كامجويی همسر |
تملّك |
چيزی را مالك شدن |
تمليك |
كسی را مالك چيزی كردن |
تنجيز |
لزوم عقد و مشروط نبودن آن |
تنجيم |
پيشگويی از حوادث و اتفاقات زندگی انسان، با استفاده از اوضاع و احوال ستارگان |
تنزيل سفته |
مبادله كردن سفته با مبلغی كمتر از اعتبار آن |
تنفيذ |
تأييد كردن، اجازه دادن |
تنقيص |
كم شمردن، كوچك شمردن |
تهاون |
سهل انگاری |
تهمت |
به دروغ، نسبت بد به ديگری دادن، افترا |
تهيأ |
آماده بودن، مهيا شدن |
تهييج |
تحريك، برانگيختن |
تواصی |
به يكديگر توصيه كردن |
توبه |
بازگشت و پشيمانی از گناه و ترك آن |
توديع |
وداع كردن |
تَوَرُّك |
نشستن بر روی ران چپ، و گذاشتن روی پای راست به كف پای چپ در حال تشهد و بين دو سجده |
توريه |
صحبت كردن بگونهای كه شنونده معنای ظاهری را بفهمد؛ ولی گوينده معنای خلاف ظاهر را اراده كند. |
توسّل |
نزديكی جستن، وسيله قرار دادن |
توكيل |
وكيل قرار دادن |
تولّی طرفين |
پذيرفتن وكالت از طرفين عقد |
توليت |
سرپرستی امور موقوفات. رجوع کنيد به: متولی |
تيمّم (بدل از وضوء يا غسل) |
زدن كف دستها به خاك، سنگ و مانند آن، و مسح پيشانی و پشت دستها با ترتيب خاص |
تيمّم جبيرهای |
تيمّمی است كه قسمتی از مسح آن روی جبيره است. رجوع کنيد به: جبيره |